رمان نیما قسمت3
رسیدیم قسمت سومش تا حالا راضی بودین؟ نظر فراموش نشهههههههههبعد با احتياط دستشو رو موهام كشيد :واي موهاتم از اين سيخ سيخيا كردي .؟ منم تابستونا كه م...
رسیدیم قسمت سومش تا حالا راضی بودین؟ نظر فراموش نشهههههههههبعد با احتياط دستشو رو موهام كشيد :واي موهاتم از اين سيخ سيخيا كردي .؟ منم تابستونا كه م...
برو بریم قسمت دوم رامان نیمااااااااااابا خنده ريزي گفت: چه شرطي؟گفتم: اگه تو ده شماره پيدات كردم قبول كني پرستارت بشم .گفت : بشمار.گفتم چشم. يكدر كمدو كه نصفش سياه بو...
خب....رمان نیما خیلی عالییییییییییه قشنگه...تا اخر بخونینیش برای خوندن قسمت اول رمان به ادامه مطلب برید...صفحات روزنامه رو ورق زدم ديگه داشت حالم بهم ميخورد .همش منش...
این رمان هم ته کشید خوشتون اومدددددددد؟؟ برای خوندن اخرین قسمت به ادامه مطلب بروو..-نه متاسفم....من واقعا خسته ام نمیتونم بیام... -خب.....باشه...هرجور راحتی....من خودم ...
مطمینم تا الان خیلیییییییی خوشتون اومدهههه به ادامه مطلب برین واسه قسمت چهارمفردا صبح مثل این بچه کلاس اولی ها ذوق و شوق داشتم.....ساعت 6 بیدار شدم....لباس شیکی پوشید...
رسیدیم به قسمت سومش.... یووووووهووووووووبایه چش غره-بله خوبم...چیزی نشده شلوغش نکنید.... ************************** نمیدونم کجا میرفتیم...ولی فک کنم یه ده باری دور خودمون چرخ...
قسمت دومم رسید....بزن بریییییییییییم راستی نظر فراموشت نشه گلم...الیا- ا...خب یه دق صب کن بابا....ایشون 4 میلیون به جای من داده!!! اونوخ میگی انقد ساده بگذرم؟تشکر؟چیزی؟...
سلام دوستای گلم انتخابتون عالی بود... امید وارم از خوندن این رمان لذت ببرین. به ادامه مطلب بریدو مشغول خوندن بشیدبه نام خدا ************* من-بسه دیگه سرکلاسم!! پدر...
اینم قسمت دهم و اخر رمان...نظر یادت نره به ادامه مطل برو و بخون اخرشوووووچیزی به پایان تعطیلات نوروزی نمونده بود زندگی با اریای عاشق خارج از حد تصوراتم بود تمام مد...
نظر که یادت نرفتهههههههههههه اینم قسمت نهمفقط برای من بخون 10 با لبخند به اریا نگاه کردمو موافقت خودمو اعلام کردم با اریا به سمت کافی شاپ حرکت کردیم پیش خودم گفتم...
قسمت.......هشتمریا سکوت بینمون و شکست و گفت : انا دلتنگی ؟ -خیلی و بغضم بیشتر شد -انا قسم خوردم تا اخر راه تنهات نزارم یعنی منو قبول نداری ؟ به اریا نگاه کردم و بغضمو فرو دا...
قسمت هفتمم رسید.. برای خوندن به ادامه مطلب برید..کار معاینه که تموم شد لباسمو تنم کردم گریم گرفته بود کارم به کجاها که نرسیده بود دکتر یه نامه نوشت و م...
اینم قسمت ششم....نظر فراموش نشهههههههههارتا صبح به بیمارستان اومد تا کارای ترخیصمو انجام بده وقتی از بیمارستان خارج شدیم و به خونه رسیدیم با دیدن در خونه که عوض شده بو...
اینم پنجمین قسمتشششششششششششلکسوز ارتا رو دیدم شیشه رو پایین کشیده بود و با خنده و اهنگ داشت می گفت :هی خانوم کجا کجا ؟ به ارتا نگاه کردم رفتم سمت ماشینش و سلام دادم ار...
خب...رسیدیم به قسمت چهارم بزن بریم ادامه مطلب بخونششب شده بود من کاملا خسته بودم اونروز خیلی هامون سر به سرم گذاشته بود دیگهنا نداشتم وارد اتاقم شدم تا بخوابم زودم خو...
اداما مطلب برووووووواقسمت سووووووووووووم بزن بریم چند هفته ای بود که از اومدن...
اینم قسمت دومش...تا حالا راضی بودین؟؟؟؟؟؟؟حالا جدی جدی کار انای بلاگرفته است ؟؟؟ خدایی عجب جیگری داره هامون ..!اره بابا فیلم پارکینگو خودم دیدم .. خود ورپریده اش بود .. ...
رمان طوفان دیگر هم تمام شد... حتما راجبش واسم نظر بزارین... و یه سری هم به بقیه رمان ها بزنینسرم رو بالا گرفتم و به راستین که وسط اتاق ایستاده بود و با پوزخند نگاه...
برای مطالعه قسمت دهم به ادامه مطلب بریدآرامیس حالم به بدی هوای زمستون شده بود.. از یک طرف آشوب زنده بودن آرتین و پارمیس دلم رو مشغول کرده بود و از یک طرف آشوب رفتن ماکا...
اینم قسمت نهم ... تا اینجا نظرتون راجب رمان طوفان دیگر چیه؟یاشار با کلید در حیاط خونه رو باز کرد.. چمدونم رو برداشتم و دنبال خودم کشیدم.. از همون دور دانی...
معلومه خوشتون اومده که تا اینجاشو اومدین..امید وارم لذت ببرینناشناس هوا به شدت سرد شده بود.. خب میتونستم بفهمم زمستون باید نزدیک باشه.. نور از روزنه کوچ...
قسمت هفتم رمانم رسید...با نظرات خوبتون استقبال کنید دوستان عزیزآرامیس جلوی آینه ایستادم و چادر نماز رو از روی سرم برداشتم.. موهام حسابی به هم ریخته بود.. همینکه بازشو...
قسمت ششم هم رسید..به ادامه مطلب بریدآرامیس وقتی شنیدم اونا از طرف نریمان اومده بودن تازه متوجه قضیه شدم.. پس به همین دلیل بود که مردی که قصد کشتن منو داشت اسمم و میدونس...